درباره من

 

53 سال پیش در سوز و سرمای چکنه به دنیا آمدم. نوجوانی و جوانی‌‌ام به تلخی گذشت.

 مهر ماه 71 با کارشناسی زبان و ادبیات فارسی جذب آموزش و پرورش محل تحصیلم شدم.

خوشحال بودم پیش پدرم هستم و در زادگاهم معلمم. نوزده مهرماه همان سال پدرم با نارسایی کلیه از دنیا رفت. آرزو داشتم اولین حقوقم را به پای پدرم بریزم و از صبوری‌ها و حمایت‌هایش تشکر کنم. آرزوهایم چون برگ‌های خزان‌زده بر باد رفت.

22 سال در مدارس دولتی و غیردولتی، در مناطق شهری و روستایی تدریس کردم. در 28 اسفند 1388 تقاضای بازنشستگی دادم. بازنشستگی پیش از موعد هدیه تولد پسرم بود، تا با آسودگی به نیازهای گوناگون فرزندانم رسیدگی کنم.

این روزها، اوقات فراغتم بیشتر شده. وقتم را با خواندن، نوشتن و شرکت در کلاس‌های رشد فردی و نویسندگی می‌گذرانم. به حقیقت هر انسانی دوبار زاده می‌شود؛ یک‌بار از مادر و یکبار از خود.

اولویت اول زندگی‌ام حفظ سلامت جسم و روحم است . می‌گویند ماشین سلامتی چهار چرخ دارد، دو چرخ جلویی آن ورزش و خواب مفید است، دو چرخ عقبی آن تغذیه سالم و تفریح.

مدتی است به توصیه «جولیا کامرون» در کتاب «راه هنرمند» افکار مسموم و نشخوارهای ذهنی را با نوشتن صفحات صبحگاهی از وجودم دور می‌کنم. ورزش می‌کنم و به تغذیه سالم در وعده‌ها اهمیت می‌دهم.

بعد از سلامتی، حمایت و همراهی با خانواده، رشد و توسعه فردی، کمک به همنوعان از دیگر اولویت‌های مهم زندگی‌‌‌ام هستند.

خوشحالم بعد از سال‌ها دوری از فضاهای آموزشی، برای بیشتر خواندن، بهتر فهمیدن و بیشتر نوشتن، کانالی در تلگرام دارم که هر روز با مطلبی به‌روز می‌کنم.

گاهی فکر می‌کنم خودم را همان سالی که مادرم را از دست دادم، پشت نیمکت‌های مدرسه جا گذاشتم.

این روزها با نوشتن دنبال خودم می‌گردم. می‌خواهم خودم را بیابم و با آگاهی از بحران نوجوانی و دشواری‌های بزرگسالی عبور دهم.

از سال 1402 ساعاتی در متوسطه اول فارسی، املا و نگارش تدریس می‌کنم. گاهی خودم را در چهره بچه‌های کلاس می‌بینم. خیلی دوستشان دارم، کمک‌شان می‌کنم، تا بحران نوجوانی را به سلامت بگذرانند.

بچه‌های متوسطه اول احساسات رقیقی دارند، به همه چیز واکنش نشان می‌دهند، صبر کمی دارند. نیاز دارند دیده و شنیده شوند، آنها به رفتار درست و مناسب نیاز دارند، تا قابلیت‌های وجودشان را بیابند و هوشمندانه زندگی کنند.

خانم «جولیا کامرون» در کتاب «راه هنرمند» می‌نویسد‌: «خلاقیت در ذات ماست. فطرت طبیعی ماست. وظیفه ما این است که اجازه بدهیم خلاق باشیم. خلاقیت هدیه خداوند به ماست.

اگر بخواهیم خلاق نباشیم، برخلاف طبیعت واقعی خود عمل کرده‌ایم و اراده شخصی خود را به کار برده‌ایم.»

 در مسیر رشد فردی باشیم

ما وظیفه داریم تا وقتی نفس می‌کشیم، استعدادها و علایق خود را دریابیم و دنبال کنیم.

ما وظیفه داریم با به چالش کشیدن خود، رشد کنیم.

ما وظیفه داریم اشکالات کلامی و رفتاری خود را بپذیریم و برطرف کنیم.

با شرکت در دوره‌ها و کلاس‌های مفید استعداد و علایق خود را کشف کنیم.

لازم است آموزش‌ ببینیم، هنر و رسالت اصلی خود را بیابیم و زندگی خلاقانه خود را آغاز کنیم.

سال 1400 به دنبال مشکلی جسمی که شرح آن در «شروع دوباره» آمده‌، در اینستاگرام با مدرسه‌ی نویسندگی شاهین کلانتری، آشنا شدم. برای ثبت نوشته‌هایم دنبال جای امن و خلوت بودم.

وب‌سایت خانه‌ی دوم من است.

اینجا خانه دوم من است. با واژه‌ها به دنیای درونم سفر می‌کنم. از تأملاتم می‌نویسم. نوشته‌هایم را به مرور منتشر و به‌روزرسانی می‌کنم.

به نظرم نوشتن، به خودی خود درمان است. نوعی مدیتیشن است. نوشتن نورافکنی قوی به زوایای تاریک درون است تا ذهن را متوجه کدورت‌ها و افکار مزاحم و ویرانگر کند.

نوشتن، از آشفتگی‌های ذهنی می‌کاهد انسان را به تفکر وامیدارد و به طرز عجیبی اعتماد به نفس ازدست‌رفته را به انسان برمی‌گرداند.

معتقدم اگر برای گرفتن حق فقط یک راه وجود داشته باشد، آن راه « راه نوشتن» است.

در اینجا بخشی از تجربیات کاری و خاطرات ورزشی برادرم، عباس صادقی را به قلم طناز، شیرین و جذابش در« خاطرات یک کوهنورد» می‌خوانید.

از همه کسانی که در مسیر رشد و توسعه‌ی فردی الهام‌بخش شدند، سپاسگزارم.

از شما خواننده عزیز که نوشته‌ها را می‌خوانید، نظرتان را می‌نویسید، سپاسگزارم.

شما بهترین راهنمای من در مسیر نوشتن هستید.

قدردان حضور ارزشمندتان هستم.

با احترام:

مهتاب صادقی