جملهورزی با قلم
این بار«چالش جملهورزی» به قلم رسید.
قلم، وسیلهای که با آن مکنونات قلبی خود را بیرون میکشم.
برخی نوشتهها داستاناند، برخی ناداستان. هرچه هست هنر قلم است که در قالب نوشته به شکل کلمات بر نویسنده و خواننده اثر میگذارد و به تامل و حرکت وامیدارد.
از وقتی قلم به دست گرفتهام، آدم قبلی نیستم. قدرتمندم و زود تسلیم نمیشوم. استدلال دارم و فریب نمیخورم.
قلم به من کمک میکند به دنیای درون سفر کنم؛ خودم را ذرهذره بشکافم، از دغدغهها و دلهرههایم بنویسم، به دلتنگیهایم رنگ شعر بزنم. برای نوشتههایم صدنوع آغاز و پایان بنویسم. به احساسم وزون بدهم، شعرهای با قافیه و بیقافیه بسرایم.
دوست دارم ساعتها بنشینم ازخودم، از قصههای تلخ وشیرین آدمها، از زندگی حیوانهای وحشی و اهلی و روابطشان با آدمها بنویسم.
بنویسم که اگر آدمها آدم نباشند، اگر مهر نورزند، اگر مفید نباشند، از حیوان هم حیوانترند.
چند جمله دربارهی «قلم» به قلم اندیشمندان:
غلامحسین ساعدی:
“بوی قلمِ انسانها، هیچگاه تغییر نمیکند.”
جلال آلاحمد:
“دوستی، آدمیزاد را از تنهایی درمیآورد، اما قلم او را به تنهایی برمیگرداند.”
ناصر شاهینپر:
“با شمشیر میشود قلم تراشید ولی با قلم نمیشود شمشیر تراشید.”
قلم، شمشیر برندهای است در اختیار تو. (از تراوشات ذهن کوچک من)
قلم گفتا که من شاه جهانم
قلمزن را به دولت میرسانم
اگر ذوق قلم دارد برو صائب قلم سرکن (تراشیدن قلم)
کسی این عقده را بیناخن اعجاز نگشاید
چون نقش وفا و عهد بستند
بر نام زنان قلم شکستند (به حساب نیاوردن، از قلم انداختن)
فکرت من در تو نیست در قلم قدرت است (قلم حکم خداوند)
کو بتواند چنین صورتی انگیختن
سعدی
کمربندد قلم کردار سر در پیش و لب برهم (به کردار قلم، مانند قلم، قلموار)
به هرحرفی که پیش آید بتارک چون قلم گردد
سعدی
عدل است اگر عقوبت ما بیگنه کنی
لطف است اگر کشی قلم عفو بر خطا (بخشیدن گناهان)
سعدی
من نگویم که طاعتم بپذیر
قلم عفو بر گناهم کش
سعدی
دو همجنس دیرینهی همقلم (دو نفر کارشناس نویسندگی)
نباید فرستاد یکجا به هم
سعدی
بعد از وفات هر قلم استخوان ما (قلم دست و پا)
سربستهنامهای ست ز راز نهان ما
ذهنی کاشی
قاصد نه مژدهای نه پیامی نه وعدهای
پای قلم چه شد، قلم پا شکسته است
نعمت خان عالی
ای بیش از آن که در قلم آید ثنای تو
واجب بر اهل مشرق و مغرب دعای تو
سعدی
- قلم، شمشیر برندهای است در اختیار تو
- اول فکر کن، بعد قلمی کن!
- به قلم اعتماد کن و با خودت صادق باش.
- کاش زودتر از اینها قلم به دست میگرفتم!
- ای قلم، احساسم را بی گفتن، بنویس.
- مینویسم و قلم را گواهی میگیرم.
- زیبارو خود را به هفتقلم آراست.
- به قلم فرصت فکر کردن نده!
- آنچه میخواهی اتفاق بیفتد، با قلم بنویس!
- قلم را بردار و انباری ذهنت را خالی کن!
- دوست دارم نظر قلم را در بارهی نوشتههایم بدانم!
- اگر قلم زبان داشت، در بارهی من چه میگفت؟
- قلم حرمت دارد، هر حرفی را ننویس!
- با قلم آبروهای زیادی ریختهاند.
- از قلم و تأثیرش چه میدانی، تو نویسنده نوپا!
- هر صبح که برمیخیزم، قلمم را بردارم و از دلتنگیها، دلخوریها، غمها و شادیهایم بنویسم.
- خوشحالم که شما خواننده عزیز جملهورزی با قلمید.
- به قلم فرصت اندیشیدن بدهیم.
- در قدیم جهیزیه عروس را سیاهی یا قلمی میکردند.
- پدرم قلم خوبی داشت.
- وقتی کلمه قلم را میشنوی به یاد چه میافتی؟
- قلمهای زیادی به یادم میآید، مثل قلم گوسفند.
- در سئول کره جنوبی فروشگاهی اجزای قلم را جدا روی هم ریخته بود.
- خریدار خودش رنگ، میله، سر و درپوش قلم را سرهم میکرد.
- من و پسرم بیخبر از هم قلم بنفش را انتخاب کرده بودیم.
- یک روز جوابگوی آنچه با قلم مینویسیم،خواهیم بود.
- چگونه بعضی از قلمها اثرگذار میشوند؟
- خداوند در قرآن به قلم قسم خورده است.
- قسم به قلم و آنچه مینویسد.
- منتظر خواندن جملههای بیشتری در بارهی «قلم» باشید.
مهتاب صادقی
2 پاسخ
عالی بود این جملات …ممنون
از حضور و نظردهی شما سپاسگزارم.