صفحات صبحگاهی من
مدتی است صبح خیلی زود، بعد از بیدار شدن و خواندن نماز، ابتدا ده بار تنفس شکمی انجام میدهم؛ چهاربار دم و بازدم عمیق با دو طرف بینی، دم از سمت راست، مکث 5ثانیهای، بازدم از سمت چپ بینی و برعکس. یکی دو دقیقه طول میکشد.
تنفسهای عمیق و منظم موجب تمرکز و توجه بیشتر ما برای نوشتن سه صفحه پشت سر هم در ابتدای صبح میشود.
سپس با دو لیوان آب گرم معطر پشت میز نویسندگی مینشینم. ابتدا یک لیوان آب گرم را جرعهجرعه مینوشم.
سپس دفتر صبحگاهی یا لپتاپ را بازمیکنم. دربرگهای یا صفحهای از ورد، یکریز هرچه به ذهنم میرسد، مینویسم.
بعد از 20تا 25دقیقه صفحات به پایان میرسد. آن وقت دومین لیوان آب گرم را به رگهای تشنهام سرازیر میکنم.
ممکن است در روزهای اول، بیوقفه نوشتن برای شما دشوار باشد. به خودتان سخت نگیرید. فقط بنویسید و هر روز سرعت نوشتن را افزایش دهید.
در آغاز صفحات صبحگاهیام تا 50 دقیقه طول میکشید. برایم عجیب بود چطور بعضیها آنقدر زود مینویسند! برایم این اندازه پیشرفت قابل تصور نبود.
با گذشتن حدود ده ماه از نوشتن این صفحات، زمان نوشتن را به 19 دقیقه رساندهام.
بعضی وقتها صفحات صبحگاهی را به شکل نامه مینویسم.
میتوانیم صفحات صبحگاهی را در قالب یک نامه به دوست، به پدر و مادر، به خواهر و برادر به فرزند، یا هر کسی که به شکلی ذهن ما جا دارد، بنویسیم.
گاهی هرچه به ذهنم میرسد همان را با تخیلاتم میآمیزم و اجازهی پرواز به دوردستها میدهم.
پیشتر که بروید میتوانید پروژهها و تکالیفتان را با این صفحات سرو سامان بدهید. و یا آنچه در ذهنتان برای اتفاقات آن روز دارید بنویسید و راهکارها را از ذهن خلاقتان تحویل بگیرید.
میزم کنار پنجره است. پردهی پنجره را کناری میزنم، به اشعه طلایی اول صبح خورشید سلام میدهم. صداها را میشنوم و از شنیدهها مینویسم.
کمی که گوشهایم را تیز و حواسم را جمع میکنم، صداهای ضعیفتر را از دوردستها میشنوم.
وقتی روستا میروم صفحاتم را در حیاط و فضای باز مینویسم. هوای خنک و پاک صبحگاهی صورتم را مینوازد. صدای پرندگان از لابلای شاخههای درختان، گوش را به آواز و موسیقی طبیعت دعوت میکند.
کافی است صداهای اطرافم را بشنوم و در بارهی آنچه میشنوم، بنویسم. آن وقت کلمات رنگی و زیبا در ذهنم طلوع میکنند و با قلم روی کاغذ میریزند.
در عجب میمانم این واژهها زادهی ذهن کوچک من است، یا هنر نقاش زبردست طبیعت؟!
گاهی وقتها که چیزی برای نوشتن ندارم و نمیدانم درچه موردی بنویسم، اولین کلمهای را که به ذهنم میرسد، روی کاغذ مینویسم و برایش متضاد، مترادف، متشابه، همریشه، صفت و مضاف الیه و وابستههای پیشین و پسین میآورم.
هرچه در بارهی کلمهی مورد نظر شنیده یا جایی خواندهام، ردیف میکنم، به قول «استاد شاهین کلانتری» کلمه شکافی میکنم.
به گفتهی مبدع این صفحات، خانم «جولیاکامرون»، اصل صفحات صبحگاهی بر مبنای تندنویسی و برونریزی ذهنی است.
گاهی ممکن است برخی حرفها را دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم.
ممکن است از آنچه مینویسیم لذت ببریم یا نبریم. اینها مهم نیست، مهم تلاش است که میکنیم تا احساسات خود را بیسانسور بنویسم.
گاهی دفتر سررسید را بازمیکنم. تاریخ روز را با تاریخ صفحهی سررسید یکسان میبینم. این همزمانی حس خوبی به من میدهد. همان را دستمایهی نوشتن میکنم و سه صفحه مینویسم.
گاهی از قبل میدانم قرار است چه بنویسم؛ معمولن هرماه چهارنامه مینویسم؛ به خدا، به فرزندانم، به همسرم، به پدرو مادرم و کسی که دوستش دارم.
به هر ترفندی شده این سهصفحه را بیوقفه مینویسم.
در تمام این مدت سعی میکنم به طرز نشستنم آگاه باشم؛ ستون فقراتم را صاف نگه دارم. انگشتانم را روی صفحه کلید آماده بگذارم و از نگاه کردن به حرکات انگشتانم لذت ببرم، اگرچه میگویند حین نوشتن به حرکت انگشتانت نگاه نکن! من این نگاه کردن را دوست دارم.
بیشتر وقتها نوشتن در دفتر را بخصوص اگر ورقش کاهی باشد، ترجیح میدهم. نوشتن روی برگههای کاهی حس خوبی میدهد.
بجز نامهها که برای هر یک دفتری جداگانه دارم، بقیه را در صفحاتی که تهیه کردهام تند و ناخوانا مینویسم. نوشتهها را بازخوانی و ویرایش نمیکنم.
سرعت در نوشتن صفحات صبحگاهی به رشد خلاقیت کمک میکند.
پیگیر نوشتههایم نمیشوم، مگر زمانی که بخواهم مثل ایننوشته در جایی چاب و منتشر کنم. معمولن با لپتاپ کمی کندتر مینویسم در عوض هدفمند و قابل استفاده از آب در میآید.
برای اجرای «پومودورو» تایمر گوشی یا لپتاپ را روی 25 دقیقه فعال میکنم، گاهی صفحات را زودتر و گاهی چند دقیقه دیرتر تمام میکنم.
حس سبکی غیر قابل وصفی بعد از نوشتن به انسان دست میدهد. این تخلیه و رسیدن به سبکی ذهن را دوست دارم.
در متن «شروع دوباره» دلیل نوشتن این صفحات را به طور مفصل نوشتهام.
این که میتوانم اول صبح بعد از بیدار شدن با نوشتن آرام بگیرم و سمت گوشی نروم، برایم یک برگ برنده است.
بعد از صفحات صبحگاهی برای ورزش صبحگاهی حاضر میشوم.
از خانه تا محل ورزشم با قدمهای تند، دو کیلومتر است. آنجا به مدت 45 دقیقه ورزش میکنم.
حس سلامتی، شادابی، تحرک و حال خوب پس از ورزش را با خود به خانه میبرم و با انرژی بیشتری به کار روزانه میپردازم.
گاهی بعد از ورزش برای مطالعه روی نیمکتهای فلزی مینشینم. کتابخواندن در فضای سبز اکسیژن را به ریهها میبرد و مغز را مجذوب مطالب کتاب میکند. لذت مطالعه در فضای سبز با فضای خانه قابل مقایسه نیست.
ورق زدن کتاب و همراه شدن با فکر نویسنده و مهارت مترجم، روحم را به پرواز درمیآورد طوری که صداهای اطراف را نمیشنوم و کسی را نمیبینم.
با احساسات نویسنده و کلمات و جملههایش همراه میشوم و همزادپنداری میکنم. گاهی متاثر میشوم و اشک میریزم، گاهی بیهوا میخندم.
آن طرف در گروهی دیگر همسرم حرکات نرمشی و یوگای خنده را انجام میدهد. یوگای من مطالعهی کتابی است که مشغول آنم.
مطالعه درفضای آزاد بین آن همه آدم که به دنبال حفظ تندرستی میدوند، یا ورزش گروهی میکنند، دلچسب، انگیزهبخش و گواراست.
مطالعه ذهنم را ورزیده و روحم را صیقل میدهد. بین عصب بینایی و سلولهای مغزی درگیری مطلوبی ایجاد میشود.
بعد از یکساعت مطالعه، همراه همسرم و یکقرص نان سنگک و پانزده دقیقه پیادهروی به خانه میرسیم. پسرم هنوز خواب است.
ساعت 8 به صرف صبحانه دور میز مینشینیم. از نوشیدن چای و خوردن صبحانه در کنار هم لذت میبریم و خدا را برای این لحظات تکرارنشدنی شکر میکنیم.
بعد از صبحانه در کلاس آنلاینم حاضر میشوم و گرنه از 9 تا 10 ادامهی کتابم را به مدت دو پومودورو مطالعه میکنم.
همین الان تایمر لپتابم به صدا درآمده و ساعت 5 و 17 دقیقه را هشدار میدهد. حدود 1100 کلمه نوشتهام.
صدای زنگ را خاموش میکنم و برای ورزش صبحگاهی حاضر میشوم.
وقتی از ورزش برگردم مطلبم را در فرصت مناسب بازخوانی و ویرایش میکنم و در وبسایت، گروهها یا کانال «اهل نوشتن» منتشر میکنم.
شما را به خدای مهربان میسپارم.
مهتاب صادقی
1402/5/8
آخرین نظرات: