چرا می‌نویسم؟

چرا می نویسم؟

پرسشی که اگر پاسخش را بدانم، می‌توانم در مسیر نوشتن دوام بیاورم.

من مهتاب صادقی با هدف برطرف کردن دغدغه‌های دوران بازنشستگیري، از تعلیم‌پذیران مدرسه نویسندگی شاهین کلانتری هستم.

سال‌ها در مدارس دولتی و غیردولتی فارسی و انشا تدریس کردم. با تمام علاقه‌ای که از ابتدایی به نوشتن انشا داشتم، تاکنون جستار ننوشتم.

اولین جستارم را با هدف دست‌ورزی و گفتگو با منِ درون نوشته‌ام. این نوشته به مرور ویراسته و تکمیل خواهد شد.

میان آن که می‌داند و آن که نمی‌داند، فرسنگها فاصله است و من می‌نویسم تا بدانم، چه می‌دانم.

این که آیا اهل نوشتن هستم یانه، لازم است خودم را با این سؤال به چالش بکشم:

-چرا می‌نویسم؟

+می‌نویسم، تا زنده بمانم.

– مگر الان زنده نیستی؟

+ زنده‌ام، نه به آن معنایی که به آن فکر می‌کنم.

-منظورت از آن معنا چیست؟

+ منظورم گام برداشتن در مسیر رشد و شکوفایی است. نفس کشیدن را حیوانات و گیاهان هم بلدند، چه بسا عمیق‌تر و بلندتر.

-یعنی تاکنون رشد و شکوفایی نداشتی؟

+ داشتم، آگاهانه نبود. مثل خیلی‌ها نفس کشیدم. مثل خیلی‌ها رشد کردم. رشد عرضی و طولی، نه فکری هوشمندانه.

-منظورت از رشد فکری هوشمندانه چیست؟

+ این که برای به دست آوردن هر چیز یکسره آزمون و خطا نکنم، این در و آن در نزنم. از فکر و هوش خدادادی استفاده کنم.

-دانستن چگونه اتفاق می‌افتد؟ چه کمکی به رشد و پویایی می‌کند؟

+وقتی چرایی و راه‌های رشد و پویایی را بدانی، مسیر خودت را زودتر پیدا می‌کنی. تقلید نمی‌کنی. وقتت را بیهوده هدر نمی‌دهی.

-چگونه مسیر رشد هر کسی پیدا می‌شود؟

+وقتی آدم‌ها برای شناخت ظرفیت وجودی‌شان بیشتر می‌اندیشند.

-راه شناخت خود و ظرفیت وجودی را چگونه پیدا کنیم؟

+راه‌های خود‌شناسی بسیار است. می‌توانیم در گوگل جستجو کنیم، مقاله و کتاب بخوانیم، پادکست‌های خودشناسی گوش کنی، در جلسات حضوری شرکت کنیم. راهی را که من دو سال است می‌شناسم، راه طولانی و مطمئن نوشتن است.

-راه نوشتن چیست؟ کمی بیشتر برایم بگو.

+راه نوشتن به نظرم شبیه یک سفر است. سفر نوشتن طولانی و پر چالش است. در ابتدای راه، گاهی از نوشتن خسته می‌شوی. گاهی پشیمان که چرا مسیر سخت نوشتن را برگزیدی. و گاهی نوشتن تمام وجودت را از شوق لبریز می‌کند.

-زمانهایی که خسته می‌شوی چه می‌کنی؟

+با کلمه پرسشی «چرا»، دلیل خستگی‌ام را از خودم می‌پرسم: «چرا خسته‌ای؟»

-آیا خستگی با پرسیدن رفع می‌شود؟

+ وقتی دلیل خستگی‌ات را بدانی، راه برطرف کردنش را می‌یابی.

-می‌توانی یک مثال بیاوری؟

+چند وقت پیش پشت گردنم درد می‌کرد. به علت‌ها فکر کردم. سردرگم شدم و برای رفع سردرگمی به نوشتن روی آوردم. با پاسخ‌ به پرسش‌ها دریافتم که به ورزش اصولی زیر نظر مربی حاذق نیاز دارم.

در کلاس حرکات اصلاحی ثبت نام کردم. چند روز است موقع نوشتن گردنم را خم نمی‌کنم. فشار را از روی مهره‌های گردنم برمی‌دارم. حرکات اصلاحی درد گردن را کم می‌کند.
بعد از هر پومودورو نوشتن، نرمش‌ها را در پنج دقیقه استراحت انجام می‌دهم.

– فکر نمی‌کنی نوشتن باعث گردن دردت شده؟

+بله بی‌تاثیر نیست. درد و درمان هر دو در نوشتن است. اگر نوشتن آگاهانه باشد و بهداشت بدن حین کار رعایت شود، درد به مرور زمان برطرف می‌شود. مهم این است به درد و راه درمانش آگاه باشی.

– با پاسخ‌های کوتاه و فهرست‌وار بگو چرا می‌نویسی؟

پاسخ کوتاهش این است: چرا ننویسم؟

و اما پاسخ فهرست‌وارش بی‌شمار است:

  • می‌نویسم، خودم را بیشتر بشناسم.
  •  می‌نویسم، فرزندانم را بیشتر درک کنم.
  • می‌نویسم، از سختی‌های زندگی نهراسم.
  • می‌نویسم، بار مسئولیتم را به دوش بکشم.
  • می‌نویسم، تا بدانم چرا نمی‌نویسم.
  • می‌نویسم، تا از کنار هم قرار گرفتن واژه‌ها لذت ببرم.
  • می‌نویسم، تا سلول‌های خاکستری مغزم نمیرند.
  • می‌نویسم، تا اشتباهاتم را برطرف دهم.
  • می‌نویسم، تا افکار، گفتار و رفتارم را کنترل کنم.
  • می‌نویسم، تا شفاف‌تر صحبت کنم.
  • می‌نویسم، تا با بغض کردن، صدایم را در گلو خفه نکنم.
  • می‌نویسم، تا ناگفته‌ها را روی کاغذ بیاورم.
  • می‌نویسم، تا جواب چراهایم را بیابم.
  • می‌نویسم، تا حاضر جوابِ بداهه‌گویی باشم.
  • می‌نویسم، تا در گفتگو کم نیاورم.
  • می‌نویسم، تا هر حرفی را بی‌مطالعه تأیید نکنم.
  • می‌نویسم، تا نگاه نقادانه را پرورش دهم.
  • می ‌نویسم، تا کتاب‌ها را تحلیلگرانه بخوانم.
  • می‌نویسم، تا انتخابگر آگاهی باشم.
  • می‌نویسم، تا از تکنولوژی جا نمانم.
  • می‌نویسم، تا اشکالات نوشتاری‌ام را برطرف کنم.
  • می‌نویسم، تا اهدافم را ریز و اجرایی کنم.
  • می‌نویسم، تا منظم باشم.
  • می‌نویسم، تا اثرگذار باشم.
  • می‌نویسم، تا از تلاشم کسب درآمد کنم.
  • می‌نویسم، تا مادر فعال و همسر فهیمی باشم.
  • می‌نویسم، تا از مسیر علایقم دور نمانم.
  • می‌نویسم، تا روحم را آزاد کنم.
  • می‌نویسم، تا بدانم خیلی چیزها را نمی‌دانم.
  • می‌نویسم، تا بیاموزم.
  • می‌نویسم، تا زیبایی‌ها را بهتر ببینم.
  • می‌نویسم، تا ساده‌انگار نباشم.
  • می‌نویسم، تا وسعت دیدم را گسترش دهم.
  • می‌نویسم، تا خوب حرف بزنم و حرفهای خوب را تمرین کنم.
  • می‌نویسم، تا بقیه عمرم را به دلخواهم زندگی کنم.
  • می‌نویسم، تا با زیبایی‌های خط و زبان فارسی آشنا کنم.
  • می‌نویسم، تا زبان فارسی را به آیندگان منتقل کنم.
  • می‌نویسم، تا آدم‌ها را بیشتر بشناسم.
  • می‌نویسم، تا برای نه گفتن خجالت نکشم.
  • می‌نویسم، تا از تنهایی نترسم.
  • می‌نویسم، تا علایقم را بیشتر بشناسم.
  • می‌نویسم، تا اصیل‌تر زندگی کنم.
  • می‌نویسم، تا دلیل هر کار را بهتر بدانم.
  • می‌نویسم، تا نقـاد باشم.
  • می‌نویسم، تا به زبان فارسی مسلط شوم.
  • می‌نویسم، تا راحت‌تر با دیگران ارتباط بگیرم.
  • می‌نویسم، تا معنی واژه‌ها را عمیق‌تر بدانم.
  • می‌نویسم، تا روان‌تر بنویسم.
  • می‌نویسم، تا مفاهیم را دقیق‌تر برسانم.
  • می‌نویسم، تا فکرم را رشد دهم.
  • می‌نویسم، تا موانع ذهنی‌ام را برطرف کنم.
  • می‌نویسم، تا شاد زندگی کنم.
  • می‌نویسم، تا از دغدغه‌های ذهنی‌ام بکاهم.
  • می‌نویسم، تا با دوستان نویسنده همراه شوم.
  • می‌نویسم، تا با کتاب‌های مفید آشنا شوم.
  • می‌نویسم، تا اعتماد به نفس و عزت نفسم را بالا ببرم.
  • می‌نویسم، تا خاطراتم را مکتوب کنم.
  • می‌نویسم، تا فراموش نشوم.

در نوشته‌ای از جرج اورول نویسنده شهیر «قلعه حیوانات» می‌خوانیم: «سوژه‌های یک نویسنده را عصری که در آن زندگی می‌کند تعیین می‌کند.»

انسان تا چه میزان تحت تأثیر محیطش می‌نویسد؟ احساساتش در محیط شکل می‌گیرد و با کلمات روی کاغذ می‌غلتد.

خیلی وقت‌ها در پس چرایی‌هایی دنباله‌دار و پاسخ‌های مختلف به این دلیل روشن می‌رسم؛

می‌نویسم که زنده بمانم.

زنده ماندن فقط دم و بازدم کردن نیست، زنده ماندن یعنی حرکت، پویایی، جستجوگری، خسته نشدن، نترسیدن، دوام آوردن و پیش رفتن.

زندگی یعنی رشد کردن و پشت سر گذاشتن چالش‌ها. مشکلات جسمی را شناختن، روح را نواختن.

زندگی یعنی شکست‌ها را پذیرفتن، تجربه اندوختن، چاره‌گر بودن، درد کشیدن و مرهم گذاشتن.

زندگی یعنی در کنار سختی‌ها، راحتی‌ها را جوش و جلا داشتن و پرنشاط بودن.

زندگی یعنی دست بده داشتن و مشکل‌گشا بودن. درجا نزدن و بیشتر دویدن.

انسان‌ها ماهیتن از رکود و سستی بیزارند. از پیشرفت لذت می‌برند و ریسک‌ می‌پذیرند.

این روزها صفحات صبحگاهی می‌نویسم و آشفتگی‌های ذهنی‌ام را با نوشتن سروسامان می‌دهم.

جرج اورول برای نوشتن، چهار انگیزه قائل است:
1- خودمحوری محض؛ مهم به نظر آمدن، موضوع صحبت دیگران بودن، بعد از مرگ در یادها ماندن و پشت کردن به آدم‌هایی که ضربه زده‌اند.

2- شوق زیبایی شناسی؛ آواشناسی، سهیم کردن دیگران در تجربه‌های باارزش که نباید از دست برود.

3- غریزه تاریخی؛ يافتن حقيقت امور و ذخيره كردن آن‌ها برای استفادۀ آيندگان.

4- غرض سياسی؛ به كار بردن «سياسی» در معانی هرچه گسترده‌تر. علاقه به هل دادن جهان در مسيری خاص، تغيير عقايد مردم دربارۀ جامعه‌ای كه بايد برای به‌دست آوردن آن مبارزه كنند.

به نظر این نویسنده، هيچ كتابی نيست كه حقيقتاً عاری از جهت‌گيری سياسی باشد. عقايدی مبنی بر اين كه سياست ربطی به هنر ندارد، خود تلقی سياسی است.

این قسمت برایم جالب بود. این که نوشته بود: «نثر خوب مثل قاب پنجره است. من با اطمينان نمی‌توانم بگويم كدام‌یک از انگيزه‌هايم از همه نيرومندتر است.ولی می‌دانم كدام یک شايستگی دنبال كردن دارند. وقتی به كارهای قبلی‌ام نظری می‌اندازم می‌بينم كه بلااستثنا هر جا كه هدفی سياسی نداشته‌ام، كتابی ملال آور نوشته‌ام با قطعاتی رنگارنگ و جملاتی بی‌معنی و قيدهای تزئينی و خلاصه دغل‌بازی.»

وقتی برنامه روزانه را می‌نویسیم، صبح تا شب دور خود نمی‌چرخیم و کلافه‌ نیستیم. می‌دانیم چه کاری را امروز انجام دهیم و چه کاری را به فردا بسپاریم.

وقتی می‌نویسیم، لحظه‌ها راحت‌تر سپری می‌شود. نوشتن به ذهن وضوح می‌بخشد و ابهام و پیچیدگی را می‌زداید.

با نوشتن کارهای مهم و فوری را اولویت‌بندی می‌کنیم و کارهای غیرمهم و غیرفوری را جای خود می‌نویسیم.

می‌نویسیم تا افکار و ایده‌ها و تجربیات را به درستی به فرزندان، خوانندگان و آیندگان درست منتقل کنیم. تاریخ نانوشته تحریف می‌شود. اگر چه نوشته نیز از تیررس نقطه‌زن‌ها در امان نمی‌ماند.

من هربار که می‌نویسم ایرادات کارم مشخص می‌شود. خودم را بیشتر و بهتر می‌شناسم. با نوشتن احساساتم را به سطح می‌آورم و رفتار مناسبی برای درک احساسات بالا آمده دارم.

شاید این سؤال به ذهنتان برسد که هیجانات و احساسات وارده در دست ما نیست. چطور می‌توان در لحظه رفتار درست را برگزید؟

من بارها در چنین شرایطی قرار گرفتم و خیلی وقت‌ها بی‌تأمل پاسخ‌های دندان‌شکن داده‌ام، گاهی هم کم آورده و از بی‌پاسخی لب فرو بسته‌ام.

خیلی وقت‌ها داشته‌های فراوان زندگی‌ام را ندیدم و به خاطر نداشته‌ها ناسپاسی کرده‌ام. از وقتی شکرگزاری‌ روزانه می‌نویسم، از داشته‌هایم لذت می‌برم و پیام نداشته‌ها را می‌گیرم.

نوشتن به ما فرصت اندیشیدن می‌دهد.

می‌گویند وقتی از حرفی، حرکتی عصبانی می‌شوی صحنه را ترک کن تا عصبانیتت فروکش کند. نوشتن، کاهنده خشم است. اگر به چشم درمان نگاه کنیم چاره‌ای جز نوشتن برای درک پیام خشم، بغض، کینه و حسادت نداریم.

گاهی با خودم می‌گویم حال که مشکل شانه فریز شده‌ ندارم، چرا دست از نوشتن برنمی‌دارم؟

نوشتن در کجای زندگی من خانه کرده که دوست شیرینم شده است؟

ارتباط من با نوشتن به دوران کودکی برمی‌گ

ردد. روزهایی که با درس انشا آشنا شدم و اولین انشایم را نوشتم. نوشته را برای مادرم خواندم. مادرم با آب‌وتاب گفت: «دورت بگردم چه زیبا نوشتی.» من این تعریف را با تاروپود وجودم باور کردم.

انشادوستی مادرم پای مرا به نوشتن‌های بسیار در مدرسه و دانشگاه و رفتن به مسابقات شعر و مقاله کشاند.

پدرم مرا به سمت مطالعه برد. آن زمان مخفیانه کتابهای پلیسی_جنایی و عشقی جیبی پرویز قاضی سعید را به دور از چشم پدرم می‌خواندم. چون اجازه نمی‌داد و می‌گفت: «مناسب سن تو نیست.»
مادرم به پدرم خرده می‌گرفت و می‌گفت: «تو خودت چرا می‌خوانی؟ خواندن که نان و آب نمی‌شود، چراغ را خاموش کن و بخواب.»

وقتی مادرم سماجت پدرم را می‌دید که تا دیروقت چراغ مطالعه روشن است و می‌خواند، سرش را زیر لحاف می‌برد و با غرولند می‌گفت: «نکند فردا امتحان داری!» و من ته‌تغاری در خانه، شب و روز کتاب خواندن پدرم را می‌دیدم.

هر وقت می‌نویسم، صدا و چهره مادرم و کتاب خواندن پدرم جلو چشمانم مجسم می‌شود.

لبخندی بر لبم می‌نشیند و با خودم می‌گویم اگر مادرم باسواد بود، برای رقابت با پدرم حتمن می‌نوشت.

نه برای نان و آب، که برای بیان دردها و تجربه‌های تلخ و شیرین زندگی می‌نویسم.
این روزها می‌نویسم تا قصه‌ مادران و دختران سرزمینم و در رأس آن خودم را بنویسم.

اگر ننویسم چه انفاقی می‌آفتد؟

با نوشتن به چه چیزهایی دست می‌یابم؟

و این سؤال دردناک که چرا تاکنون ننوشته‌ام؟

اولین دلایل نوشتنم را در متن شروع دوباره نوشته‌ام. این که چه شد با تأخیر به سمت نوشتن کشیده شدم و حالا نوشتن رهایم نمی‌کند. باز هم می‌نویسم.

نوشتن قصد دارد منِ تهی را پر کند. و من برای رسیدن به منِ جدیدم به نوشتن نیاز دارم. با نوشتن خودم را بهتر می‌شناسم. احساساتم را درک می‌کنم. به دنیای درونم سفر می‌کنم و با ترسهایم از ناشناخته‌ها روبرو می‌شوم.

نوشتن برایم سفری مرموز است. کنجکاوی مرا برمی‌انگیزد.

می‌نویسم تا بدانم چرا باید از سادگی به سمت زیرکی بروم.

نوشتن چراغ‌های تناقض‌یاب، همانندساز را در ذهنم روشن می‌کند. دیگر هر حرفی را بی‌دلیل نمی‌پذیرم.

می‌خواهم آنچه را در گذشته آموختم امروز به‌روز کنم. می‌خواهم ذهنم را از بهترین‌ها پر کنم. آموزش درست ببینم. ذهنیات مسموم و مانع را خانه‌تکانی کنم و دور بریزم.

می‌خواهم روابطم را با نوشتن پر معنا کنم. ابتدا بر خودم اثر بگذارم، سپس بر جامعه مخاطبانم اثرگذار باشم.

مهتاب صادقی

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط