چالش جملهورزی با واژهی «پنجره»
آن دو پنجره
آن دو پنجره ی بسته گفتند:
چه خوب که پنجره روبروی مان باز است
به شماره نمیافتد نفس، در سینهی تنگِ مان
نگاهِ بازِ پنجره گفت:
چه خوب که شما بستهاید
گویی میشکند قرص ماه در تلاقی دو نگاه
آن دو نمیدانند پنجرههای باز،
گوشهای بسته دارند
و پنجرههای بسته، گوشهای باز…
نگاهم به راه آسمان باز است
به راستی برای دیدار،
سقف مانع نیست
راه مانع نیست
راه آسمان همیشه باز است،
برای قلبی که میتپد،
و سرخی عشق را بع رگها تزریق میکند
پنجرهی باز گفت:
راه عشق همیشه باز است
راه عشق همیشه باز است
1401/5/25
- الهی پنجرهای بگشا، جز زیبایی نبینم.
- مرا پنجرهی چشم تو کافیست.
- از کدام پنجره به دیدار من میآیی؟
- دوپنجره تا صبح بیدارند، پنجرهی راز و پنجرهی نیاز
- این همهپنجره برای چیست، وقتی یکی چشم به راه من نیست.
- از در میرانی از پنجره میاید.
- هزار پنجره است و هرهزار تویی.
- سر را روی پنجره چوبی گذاشت و تا انتهای کوچه او را پایید.
- تا افق از پنجره پرواز پرندهها را تماشا میکرد.
- یک پنجره مخصوص صدا کردن توست که همیشه باز است.
- از کدام پنجره تو را صدا بزنم؟
- پنجرهی دهان را گِل کاری کن.
- چشمانت دو پنجرهی باز است مرا به سمت روشنایی میبرد.
- خواهش میکنم پای پنجره نمان، هرآنچه بستهاست، باز نمیشود.
- شاید یک پنجره به سوی تو باز باشد یک پنجره بسته.
- فردا پای پنجره رو به باغ مینشینم، تا صدای قدمهای تو را بشنوم.
- این همه پنجره و دلتنگی!
- آن روز دیدم پنجره بسته بود، کنار کدامپنجره خواب رفتهبودی؟
- پنجره، پنجره، پنجرهها، واشده سوی عاطفهها
- پنجرهی بسته نگاهی کرد مرا نشناخت.
- خاک از پنجره آمد چشمانم را بست، یا تو بودی؟
-
کدام پنجره تو را به سمت روشنایی برد؟
- پنجرهای که نگاهم را تغییر داد، همیشه باز است.
- پنجرهها راه به دوستی می گشایند.
- از آن پنجره که چشمانت را میبندد، دوری کن.
- پنجرههای شکوفایی چه رنگیاند؟
- زندانی که پنجره دارد زندان نیست، تماشاخانه است.
- پنجره را ببند، هوا سرد است.
- پنجرهی تحولت کدام است؟
- ماه از پشت پنجره سرک میکشید.
- دست و پایش را دیوار بسته است و برزیبایی اش پرده انداخته اند، کافی است به خود تکانی بدهد پنجره. رویا چمنکار(لبخوانی چشمهایت)
- پشت تمام پنجرهها شبیست که باد صدایت را به کوچه میآورد، پشت تمام پنجره ها شبیست بن بست رویا چمنکار(لبخوانی چشمهایت)
- برای پنجرهی اتاقت توری نبند، بگذار اتاق نفس بکشد.
- پنجره، پنجره، پنجرهها / واشده سوی عاطفهها
- در و پنجره، دوستان قدیمی هماند.
- از پنجره بپرس، احوال خواب ستارهها را
- دو پنجرهی غریب در گوشهی هال/ چشم به در خانه دوختهاند، کی میآیی؟
- پنجرهی دلت را به روی نسیم بازکن، عشق در دلت جوانه خواهد زد.
- پنجرههای رو به آفتاب را دوست دارم.
-
پنجره دروازهی جدیدی به دنیای بیرون است. «[از پسرم، مهیار»
- عاشق جملهی پسرم با پنجره شدم.
- امروز جملهورزی با واژهی پنجره را در گوگل جستجو کردم، این جملهها در مرحلهی دوم ظاهر شد. خوشحال شدم.
- اتاقی که پنجره ندارد را نمیخواهم، زندان است.
- از در داخل نمیشد، پنجره به دمش میبست.
- میخواهم تمام پنجرههای عالم را غبارروبی کنم.
آخرین نظرات: