انگشت های نویسای من

نامه به انگشت‌های نویسای من!

چه رقصان با واژه‌ها بازی می‌کنید…، انگشت‌های نویسای من!

    چند روز پیش در یک‌ جشن دامادی برای اولین‌ بار روی‌ زیبایتان را با لایه‌ی قرمزرنگی به نام لاک پوشاندم.

آن‌ شب به شما ده ناخن رنگی نگاه می‌کردم و خودم را برای بی‌توجهی‌ به شما سرزنش می‌کردم.

    شاید وقتی جوان‌تر بودم دوست داشتم ناخن‌هایم را رنگی‌ کنم و در جمع دوستانم بدرخشم، اما باورهایی بود که نمی‌گذاشت این کار را انجام دهم.

    نمی‌خواهم توجیه کنم. بی‌توجهی‌ام را می‌پذیرم و پوزش می‌خواهم.

 گاهی در پاسخ به دخترانم که می‌گفتند، چرا لاک نمی‌زنی؟ می‌گفتم، لاک مضر است. از بویش خوشم نمی‌آید. حیف است ناخن‌هایم را با لاک بپوشانم و نفس‌شان را قطع کنم.

راستش این‌طور نبود خجالت می‌کشیدم.

می‌گفتم رنگ طبیعی ناخن‌هایم را دوست‌ دارم و از لاک‌زدن طفره می‌رفتم. من هیچوقت برای لاک و این‌ جور چیزها هزینه‌ نکردم.

 جمعه گذشته دوستم گفت: «چه ناخن‌های صاف و مرتبی داری! مثل ناخن مصنوعی خوش‌تراش و شکیل است.» چقدر خوش‌شانسی که نیاز به کاشت ناخن نداری.

من هاج‌وواج نگاهش کردم. ناخن‌هایش را نشانم داد و گفت: «من هیچوقت نمی‌توانم ناخن‌هایم را بلند کنم و لاک بزنم گوشت زیر ناخن‌هایم مثل تپه‌ای مانع رشد آن‌هاست، مجبورم همیشه کوتاه‌ کنم.»

     نگاهی به ناخن‌های دوستم انداختم و گفتم: «عجب توجهی به ناخن‌هایت داری! من هیچوقت از این جهت به ناخن‌هایم نگاه نکرده‌ام!

    دیشب با تماشای ده‌انگشتم به خواب رفتم، خواب شیرینی بود!

  من این‌روزها با تایپ ده انگشتی به ضرورت وجودتان بیشتر پی برده‌ام. راستش وقت‌هایی که می‌نویسم یا تابلو فرش می‌بافم ،ظرافت و کارایی‌تان برایم پررنگ‌تر می‌شود.

 می‌گویند، وقتی تایپ می‌کنی به صفحه‌ کلید نگاه نکن! من به صفحه‌ کلید نگاه نمی‌کنم به شما انگشتان نویسایم نگاه می‌کنم.

 53 سال است شب و روز همراه من و در اختیار من‌اید. من بی‌شما تقریبن بجز خوابیدن هیچ‌ کاری نمی‌توانم بکنم.

گفتم خوابیدن، یاد مادرشوهرم افتادم. موقع خوابیدن جفت دست‌هایش را بالشت زیر سرش می‌کرد و می‌خوابید. (روحش شاد)

 گاهی متن‌های طولانی را در تلفن همراه با حرکت‌های ظریف شما می‌نویسم.

شما هر روز برای من می‌نویسید و عامل رشد فردی، ارتباط با دوستان و رفع دلتنگی‌هایم هستید.

  اگر بگویم با نوشتن بیشتر به اهمیت وجودتان پی‌برده‌ام، دروغ نگفته‌ام.

حکمت خلقت‌تان با نوشتن آشکارتر شده است.

    خدایا تو را سپاس!

   برای دستهایم که ده‌ انگشت سالم و کارامد دارند، تو را سپاس می‌گویم!

  وقتی هر صبح با حوصله و یک‌ریز روی کاغذ یا لپ‌تاپ می‌نویسم، از حرکات تند هوشمندانه انگشتانم شگفت‌زده می‌شوم.

سال‌هایی را به یاد می‌آورم که برای نوزادها مای‌بی‌بی که هیچ، پوشک معمولی هم مرسوم نبود.

از پارچه‌های سفید یا رنگی تمام‌نخ تنظیف بچه‌ها را تهیه می‌کردیم.

شما با آن‌ همه خستگی، روزی دو بار تنظیف‌ها را می‌شستید، آب می‌کشیدید و روی بند پهن می‌کردید. خشک که می‌شدند همه را برای استفاده مجدد جمع می‌کردید و تا می‌زدید.

عمریست روزی سه‌ بار صورتم را می‌شویید، خم می‌شوید و روی پاهایم را با تواضع مسح می‌کنید. شما مهربانترین و بی‌ادعاترین عضو ارادی بدن هستید.

همیشه در آشپزخانه برای آشپزی و پختن غذاهای مختلف حاضر می‌شوید، ظریف و هنرمندانه مایه کتلت را با ادویه‌ها مزه‌دار و داخل روغن سرخ می‌کنید. غذای باب دل بچه‌ها و بزرگترها را می‌پزید.

بیش از نیم قرن است به شکل‌های مختلف کار می‌کنید؛ کابینت‌ها را باز می‌کنید، می‌بندید. لباس‌ها را اتو می‌کنید، تا می‌زنید، تن می‌کنید و بیرون می‌آورید.

وقتی به شما انگشتانم فکر می‌کنم، دل‌تنگ‌تان می‌شوم. بغض راه گلویم را می‌بندد و پرده اشک مانع نوشتن می‌شود.

شما دست از نوشتن می‌کشید، اشک ‌چشمانم را پاک می‌کنید و دوباره به نوشتن ادامه می‌دهید.

 تلاش‌تان ستودنی است.

از قابلیت‌های شما هرچه بنویسم کم نوشته‌ام.

جناب سعدی می‌فرماید:

«بنده همان به که زتقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد   

    ورنه سزاوار خداونـدی‌اش کس نتوانـد که به‌جای آورد»

انگشت‌های نویسای من!

 از این که کمک کردید صفحات صبحگاهی امروزم را برای قدردانی از شما بنویسم، سپاسگزارم. خیلی دوست‌تان دارم.

با احترام:

مهتاب صادقی

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

6 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط