این قسمت: صندوق فاطمیه
نویسنده: عباس صادقی
از سال ۸۶ کار حسابداری صندوق فاطمیه را شروع کردم.
برای هر شروعی مقدمه و زیر ساختی لازم است تا بتوان پایه و اساس اصولی و درستی را برای ادامهی کار پیریزی کرد.
در بررسیهای پیدا و پنهان صندوق مدرکی، سندی، تراز مالی بدست نیامد تا مبنایی برای ادامهی کار باشد.
چگونگی را از همکاران پرسیدم. آقای علینژاد؛ یکی از کارکنان صندوق با خنده گفت: «حسابدار قبلی ماهی یک بار به صندوق میآمد و کارهای روزانه ما را که روی میز جمع میشد میبرد به خانه که مثلا وارد سیستم کند. ما هم که به کار حسابداری وارد نیستیم به سئوالات شما جواب بدیم، باید خودش باشد.
اهمیت کار برایم معلوم شد. باید بنای جدیدی براساس کارتهای پسانداز اعضا، کارتهای وامگیرندگان، کارتهای بانکی، موجودی فعلی صندوق پیریزی میکردم. انگار که صندوق تازه تاسیس شدهاست.
از دوستان پرسیدم: «پس مدارک این چند ساله کجاست؟ مگر آقای باقری پس از ثبت مدارک آنها را به صندوق برنمیگرداند؟»
معلوم شد اسناد و مدارک صندوق همچنان در اختیار حسابدار بوده و به صندوق عودت دادهنمیشد. نگهداری اسناد و مدارک یعنی، سابقه کار صندوق نزد غیر برخلاف مقررات بوده و بایستی به صندوق برگشت داده میشد.
برای این منظور با آقای یزدانی تماس گرفته، گفتم: «اطلاع دارید کلیه کارکردهای روزانه به جای این که در صندوق باشد خانه آقای باقریه؟»
گفت: «اطلاع دارم، اما نمیدانستم به صندوق نیاورده شما با اطلاع قبلی، منزل آقای باقری رفته، مدارک را تحویل گرفته به صندوق برگردانید.»
زنگ زد. مادر آقای باقری گوشی را برداشت و گفت: «پسرم نیست.»
گفتم: «خانم باقری الان خدمت میرسیم، جائی نرید از طرف صندوق برای گرفتن مدارک ماموریم.»
ساعتی بعد طبق آدرس، زنگ در خانه را به صدا درآوردیم. زنی رنگ پریده، لاغر اندام در را بازکرد. با آقای زیدانلوئی سلام و علیکی کرد، معلوم بود ایشان را در محل کار دیده و میشناسد.
گفتم: « خانم، میدانید نوشتهها و کاغذهای صندوق کجاست؟» مادر حسابدار سابق صندوق که چهرهاش ناراحتی و نوعی تأسف را نشان میداد، بیصدا ما را به زیرزمین خانه هدایت کرد.
آنجا گوشه زیرزمین انبوهی از مدارک و کارهای چندینساله صندوق، مثل گونی سیبزمینی روی هم انباشته شده بود. نه ردیفبندی، نه تاریخگذاری درهم و برهم.
پیدا کردن سوزن در انبار کاه
گفتم: « آقای زیدانلوئی کارمان درآمد؛ قدم اول چیدن مدارک کنار هم براساس سال و تاریخ.
بیش از یکساعت زمان صرف شد، تا نظم و نسقی در چیدمان مدارک به وجود آمد.
قدم بعدی صورتبرداری و تهیه لیست از مدارک بود، که آن هم با دقت و صرف زمانی که باید در راه بهتری خرج میشد، تهیه و تنظیم شد. پس از اتمام کار، رو به مادر باقری گفتم: «حاج خانم ۲ ساعت وقتمان بیهوده گرفتهشد.
پسرتان این همه مدارک مهم صندوق را مثل زباله ریخته روی هم به اینبهانه که ثبت سیستم کند. آیا حقوقی که از یک صندوق کمدرآمد و ضعیف میگرفته به نظر شما حلاله؟
چیزی نگفت، اما آهی طولانی کشید که هزاران باسخ در آن نهفتهبود.
لیست تهیه شده را به امضای مادر آقای باقری به عنوان تحویلدهنده، خودم و آقای زیدانلوئی رساندم، تا در آینده مشکلی پیش نیاید.
کارتنهای محتوی مدارک را صندوق عقب و صندلی پشت گذاشته پس از خداحافظی از مادر آقای باقری به طرف صندوق راه افتادیم.
وقتی رسیدیم، آقای علینژاد آمادهی رفتن بود بار را خالی کرده، گوشهای گذاشتیم.
ساعت ۲ شده بود نیم ساعت از وقت مقرر هم بیشتر. آقای علینژاد با دیدن قیافههای خسته و درهم ما، ترجیح داد حرفی نزند و نگوید که تا سیدی باید برود و چند اتوبوس عوض کند.
.آرام قفلها را برداشت، لامپ را خاموش کرد. همگی بیرون آمدیم او تا سیدی، و من چند قدم تا خانه.
برای اولینبار محل کار، خانه و جای عبادت با فاصلهای کوتاه، در یک راستا قرار میگرفت.
بعد مسافت بین خانه و محل کار و طی این مسیر در ترافیک بیامان شهری در گرما و سرما، انرژی اول صبح را از کارگر و کارمند میگیرد و اول صبحی، خلق تنگ، چون باران سنگ به سر و کلهی ارباب رجوع اصابت میکند.
اما بعد سالها توفیق الهی حاصل شد تا ره مسجد و میخانه به هم نزدیک شود،. صندوق فاطمیه تا خانه فقط پنج دقیقه راه بود.
روز اول کاری، آقای یزدانی مرا به دو نفر از کارکنان صندوق معرفی کرد. آقایان علینژاد و زیدانلوئی، هردو نظامی بازنشسته، جبهه رفته و فولادِ آبدیده.
پس از معرفی کوتاه و خداحافظی مدیر عامل، روی مسند جدید حسابداری صندوق جلوس کردم.
یک کار جدید با ابعادی تازه بدون تجربه و سابقهی کاری برایم رقم خورده بود.
هیچ نوع سابقه و تراز مالی در دسترس نبود حسابدار قبلی حضور نداشت تا به سئوالاتی که برایم پیش میآمد، جواب بدهد.
پارک ملت در ابتدای بلوار امامت و در فاصله یک و نیمکیلومتری خانه چون آهن ربای قوی، دوستداران ورزش را مجذوب میکرد.
هر روز قبل از طلوع آفتاب رو به دو کعبه نیایش میکردم، کعبهی دل و قبلهی پارک، که هردو نیاز آدمی است؛ سلامتی جسم و سلامتی روح.
تا رسیدن به پارک بدن آماده میشد برای دو سرعت و استقامت در مسیر 3200 متری پارک، در نقاط مختلف پارک وسایل متنوع ورزشی تعبیه شده تا هر نوع سلیقه ورزشی را تأمین کند…
آخرین نظرات: