شعر_بالاتر از حد تصور_

بالاتر از حد تصور

خورشید، نور می پاشد بر گستره زمین
ماه میهمان شب است و ستاره ها چشمک زنانند
کویر، لب تشنه است
و جنگل، سبز و تر می شود

کوه ها بر دامنه ها استوارند
 دشت ها، لاله زاران
غنچه ها باز
پروانه ها گرد گل از عشق سرشار
بهار، صبر زمستان را ندارد
دلش آب رنگی می خواهد تا بر بوم طبیعت بپاشد

و تابستان لپ های سرخ سیب و هلو را گاز می زند

تا میوه ها سبدسبد از راه برسند
و پاییز، 

برگریزان از راه می رسد
درختان، لباس عریانی به تن می کنند
و زمین با رو اندازی رنگی

ناگاه، هوا پس می افتد

آسمان سرفه می کند، کبود می شود و

سرما می تازد

دست های زمستان، یخ می زند
پلک های زمین سنگین می شود
و طبیعت از سوز سرما به خواب می رود…

خوابی تکراری
و  ریشه از تکرار زاده می شود
جوانه می زند،
قد می کشد
 به آسمان می رسد

تکرار خوب است
جوانه زدن خوب است
قد کشیدن خوب است

 از روزمرگی ها فاصله بگیر،
خسته نشو،
راه برو،

پیش بتاز،
به جاهای نرفته سفر کن،

یادبگیر، خط بزن
دوباره
عمیق تر بیاموز
به دنیای ناشناخته درون سفر کن
از درون جوانه بزن
رشد کن
بالاتر برو،

بالاتر

از

حد

تصور

مهتاب صادقی

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط