سلام دوستان،
من امروز با الهام از «کمپ ایدهپزی»، کار جدیی را به انجام رساندم.
برای اشتراک گذاری نوشتههایم، به یک کانال تلگرامی نیاز داشتم.
با این که بارها به ایجاد کانالی در تلگرام فکر کرده بودم، اما ذهنم از این کار طفره میرفت و به غیر ضروری بودن آن گواهی میداد.
به توصیه بزرگان، مشکلم را روی میز گذاشتم و از زاویههای مختلف به آن نگاه کردم.
برای نتیجه بخشی بیشتر، قلم و کاغذ را برداشتم و چند سؤال پرسیدم:
1- دلایلت را برای مخالفت با ایجاد کانال تلگرامی بنویس؟
افکارم دستبهکار شد و دلایلی را که به او اجازه نمیداد، در زیر ستون موانع نوشت.
دلایلش را خواندم و سوال دیگری پرسیدم:
2- چرا در مقابل تغییرات سرسختی نشان میدهی و ازموقعیتهای پیش آمده استفاده نمیکنی؟
ذهنم تکانی به خود داد و به فکر فرو رفت.
سوال بعدی را پرسیدم:
3- چرا آموختن تو را خسته میکند و از مسیر خارج میشوی؟
توضیحاتش را زیر ستون دلایل نوشتم. وقتی موانع را مرور کردم، علتها برایم آشنا بود. صحبتهای همیشگی و بیاساس سانسورچی درونم بودکه اجازه فعالیت در فضاهای مجازی نمیداد با یک سری دلایل واهی که پشتوانه محکمی هم نداشت.
در ادامهی گفتگو از ثمرات کانال برای رشد و توسعه فردی نوشتم و مزایای ان را برشمردم.
وقتی مزایا را با معایب مقایسه کردم، ذهنم بیدار شد
با قلم پردههای تردید را کنار زدم و بر دهان سانسورچی درون، سرپوشی آهنی گذاشتم.
فکرهای مزاحم را دور ریختم و تولد کانال «بخوان و بنویس» را به خودم تبریک گفتم.
شاید بپرسید، چرا نام کانالم را «بخوان وبنویس» گذاشتهام؟
خواندن📖 و نوشتن📝 از علایق قلبی من است. از گذشته دور زمانی که نوجوان بودم، کتاب میخواندم انشاهای مدرسه را با علاقه فراوان مینوشتم. خواندن روشنم میکند و نوشتن به قلبم قوت میبخشد.
خواندن و نوشتن، روحیه شاد دوران کودکی را در من زنده میکند و مرا به بازیها و سرخوشیهای کودکانه میبرد.
همان روزهایی که اگر ادامه مییافت، شیرینترین خاطراتم رقم میخورد.
میخواهم بار دیگر با خواندن و نوشتن، کودکی کنم، به دنیای نوجوانی سفر کنم در عالم شیرین تخیلات غرق شوم و احساسات فروخورده خود را با نوشتن احیا کنم.
“بخوان و بنویس” تنها بیانگر شوق من به خواندن و نوشتن نیست، بلکه زیستنِ زندگی نزیستهی من است.
با خواندن به سالهای شیرین کودکی و نوجوانی برمیگردم، زمانی که کتابهای جیبی پدرم را با هزار ترفند از کتابخانهاش، کش میرفتم و با لذت آغشته به ترس میخواندم.
وقتی از پدرم کتاب میخواستم، میگفت: ” این کتابها برای تو مناسب نیست. هنوز زود است این کتابها را بخوانی. به وقتش میخوانی.” من نمیپذیرفتم و در فرصتی مناسب، سراغ کمد کتابها میرفتم و…😜
هنوز مزهی ملس داستانهای پلیسی، جنایی، عاشقانه و عطر کتابهای کاهی پدرم را مزهمزه میکنم.
امروز، بعد از چهل و اندی سال، آن خاطرات را با نوشتن این متن، زنده کردم. گویی به دوران شیرین کودکی برگشتم و با کلمات بازی میکنم.
آن روزها لذتی درونی مرا به سمت کتابها میکشید. سرخوشانه و بیدلیل، میخواندم و لذت میبردم.
با رفتن به دانشگاه، محیط کار و افتادن در تلهی ازدواج، چراغهای رابطهام با دنیای خیال خاموش شد جایش را کتابها و کلاسهای خشک و رسمی دانشگاه، بعدها مدرسه و کاغذ بازیهای اداری پر کرد.
روزهایم بیلذت خواندن و نوشتن طی شد. به خود آمدم که به دوران بازنشستگی رسیدهام.
حالا روزهای بازنشستگی را با خواندن کتابهای مفید و نوشتن خاطرات میگذرانم. کسالت را از لحظههایم دور میکنم و ذهنم را روشن و پویا نگه میدارم.
مطالعهی هدفمند همراه با تمرکز، از کندی و فراموشکاری ذهن میکاهد و بر تیزی و چالاکی آن میافزاید.
من این اقدام را شروعی دوباره برای فعالیت ذهن میدانم.
کتابهای جدید انتخاب میکنم، جملهها را با دقت میخوانم. جملههای زیبا را بازنویسی میکنم و یادداشتها را به فراخور، در کانال تلگرامی، وبسایت و اینستاگرام به اشتراک میگذارم.
مهتاب_صادقی
۱۴۰۲/۴/۵
کانال راه هنرمند|بازیابی خلاقیت
https://t.me/+frc9uPDqHWlhNzRk
اینستاگرام: mahtabsadeghi2022
مهتاب صادقی
آدرس کانال تلگرامی:
https://t.me/mahtabsadeghi48
آخرین نظرات: