دیروز ساعت 6 عصر در وبینار اهل نوشتن، استادکلانتری سوال چالشبرانگیزی پرسیدند:
❓دوست دارید ابتدای جملههای خود را با چه کلمهای شروع کنید؟
هریک از حاضرین کلمهای برای خود انتخاب کردند. من و تعدادی از دوستان، «من» را نوشتیم.
من با “من”، یعنی خودم، حرفهای جاماندهی زیادی برای گفتن و نوشتن دارم.
استاد بهخاطر شناسهی اولشخص مفرد و امکان حذف «من» به قرینهی لفظی، خواستند کلمهی دیگری برگزینیم.
واژهی «چرا» مثل صاعقه به ذهنم زد.
“چرا” را جایگزین «من» کردم تا برای انجام دادن یا ندادن کارهایم، دنبال دلیل بگردم.
از آن لحظه تاکنون گویی نورافکنی حواسجمع به نام «چرا»، بالای سرم نورافشانی میکند و ناظری پرسشگر چهارچشمی مراقب رفتار و گفتار من است.
بعد از وبینار، برای تحویل امانتی، سوار قطار شهری شدم.
در یکی از ایستگاهها دخترخانمی متین با چهرهی نمکین وارد قطار شد. در دستش یک شاخه گل آفتابگردان بود.
نمیدانم چرا وقتی گل طبیعی را میبینم از شدت زیبایی فکر میکنم مصنوعی است و گل مصنوعی را طبیعی میانگارم!؟
اولین فکری که به ذهنم رسید، این بود؛ چرا گل آفتابگردان؟
دختر جوان، برای جادادن به یک هموطن، کمی جابجا و به من نزدیک شد.
آهسته دستم را به سمت گل بردم. یکبرگ آن را بهنرمی لمس کرده، پرسیدم: طبیعیه؟
گفت: بله
+: چرا آفتابگردان؟
_: شاید برای این که گل آفتابگردان را دوست دارم.
قبل از پرسشِ «چرا آفتابگردان» ؟
خودم را برای شنیدن هرپاسخ تلخ احتمالی آماده کرده بودم.
اما دختر خوشرو پاسخ قانعکنندهای داد و خود به فکر فرو رفت…
شاید در ذهن خود به دنبال جوابهای مناسب دیگری برای چراهای بعدی میگشت.
به نظر میرسد با قراردادن واژهی “چرا” در ابتدای هر جمله یا شروع هر کاری، ذهن را به چالشی نرم دعوت میکنیم، تا به جنبههای مختلف یک موضوع عمیقتر بیندیشد و به دنبال دلایل مختلف برای انتخابها، صرفنظرکردنها، خواستنها، نخواستنها، ادامه دادنها، ندادنها و… بگردد.
شاید با طرح یک سوال از وقوع اشتباه جلوگیری کنیم و راه رفته را برنگردیم.
– چرا من؟
-چرا من، نه؟
-چرا مینویسم؟ چرا نمینویسم؟
-چرا میخوانم؟ چرا نمیخوانم؟
-چرا وقت مفیدم را در شبکههای اجتماعی تلف میکنم؟ چرا از پرسهزدن لذت میبرم؟
-چرا از انجام فلانکار پشیمانم؟ چرا رضایت دارم؟
-چرا اوضاع آنطور که میخواهم پیش نمیرود؟
_ چرا شرایط، مطلوب و مطابق میل من است؟
-چرا انسانها برای رسیدن به حق خود قانون را دور میزنند؟ چرا قانونمدارند؟
-چرا هیچ چیز برایم شوقافرزا، شورانگیز و هیجانآور نیست؟ چرا هست؟
هزاران جملهی تاملبرانگیز میتوان با کلمهی «چرا» پرسید و به دنبال پاسخ گشت.
پرسش چشم پرسشگر را به روی حقایق میگشاید و اذهان را از مجهولات و خرافات دور نگه میدارد.
من با این سوال که چرا مینویسم؟
به نوشتن با چشمی باز و متفکرانه مینگرم.
دلایلم را مینویسم، تا با قدمهای استوار به سمت نوشتن بروم و به ادامهی مسیر بیندیشم.
قطعن چرایی کار، ما را از تصمیمگیریهای اشتباه و تکرار اشتباهات در امان میدارد.
چقدر این حرف نیچه به دل مینشیند:
《کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی خواهد ساخت.》
#خاطره_پردازی
۱۴۰۲/۶/۹
مهتاب صادقی
2 پاسخ
🧡🌟🌟🌟
مرسی پرستوجان